کد مطلب:149335 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:144

روش و اسلوب صحیح
یكی از شرایط موفقیت در هر كاری، انتخاب روش و اسلوب صحیح است، شما مثلا می بینید علم طب یك جور است ولی گاهی متد و اسلوب كار اطباء یا جراحان با یكدیگر متفاوت است؛ متد و اسلوب و روش عملی بعضی از آنها از دیگران موفقتر است.

مسأله ای مطرح است راجع به نقطه ی عطف در علم جدید و علم قدیم، می بینیم


دوره ای را دوره ی علم جدید می نامند. البته علم، قدیم و جدید ندارد ولی دوره ای را دوره ی جدید برای علم می نامند. تفاوت دوره ی جدید با دوره ی قدیم علم در چیست؟ در دوره ی جدید، علم سرعت و پیشرفت فوق العاده ای پیدا كرد. یكمرتبه مثل اینكه مانعی را از جلوی چرخ علم برداشته باشند، علم به سرعت شروع كرد به حركت كردن، در صورتی كه حركت علم در دوران قدیم كندتر بود. اما علت این سرعت در دوره ی جدید چیست؟ آیا علمای جدید مثل پاستور نبوغ بیشتری از علمای قدیم مثل بقراط و جالینوس و بوعلی سینا داشته اند؟ به عبارت دیگر، آیا علت این است كه در دنیای جدید اشخاص خارق العاده ای پیدا شدند كه در دنیا قدیم چنین شخصیتها و مغزهای متفكری نبودند؟ نه، چنین نیست، شاید امروز احدی ادعا نكند كه نبوغ پاستور یا دیگران از نبوغ ارسطو، افلاطون، بوعلی سینا، بقراط، جالینوس و یا خواجه نصیر طوسی بیشتر بوده، ولی سرعت و موفقیت كار اینها بیشتر بوده است. سرش چیست؟

می گویند سرش این است كه اسلوب علما یكمرتبه تغییر كرد. از وقتی كه اسلوب علما در تحقیق عوض شد، سرعت پیشروی علم بیشتر شد. اسلوبها در موفقیتها نقش دارند. ممكن است شما یك فرد نابغه و باهوش و با استعداد و پركاری را در رأس یك مؤسسه قرار بدهید و نتواند اداره كند. فرد دیگری را كه به اندازه ی او نبوغی از نظر حافظه و هوش و استعداد و درك ندارد، در رأس همان مؤسسه قرار بدهید و بهتر اداره كند، از باب اینكه سبك و روش او بهتر است. مثال واضحتر و روشنتری بزنیم: مكرر افرادی را دیده ایم كه بسیار باهوش، با استعداد و پرحافظه هستند اما موفقیت اینها در یادگیری كمتر از موفقت كسانی است كه از نظر هوش و حافظه و قدرت كار در سطح پایین تری قرار دارند، چرا؟ برای اینكه سبك كار اینها بهتر است. مثلا یك آدم خیلی پر حافظه ممكن است در شبانه روز شانزده ساعت یكسره كار كند، اما چگونه؟ یك كتاب را از اول تا آخر مطالعه می كند. بعد فورا كتاب دیگری را برمی دارد و مطالعه می كند، در صورتی كه این كتاب در یك رشته است و آن كتاب در یك رشته ی دیگر. بعد كتابی دیگر، بعد یك درس دیگر، یك بلبشویی راه می اندازد. ولی یك نفر ممكن است كه قدرت هشت ساعت كار بیشتر نداشته باشد، ولی وقتی كتابی را مطالعه می كند اولا با دقت می خواند نه با تندی؛ ثانیا به یك دور انداختن اكتفا نمی كند، یك بار دیگر همین كتاب را می خواند. به كتاب


دیگری دست نمی زند تا مطالبی كه در این كتاب خوانده، در ذهنش وارد بشود. به این حد نیز قناعت نمی كند؛ در نوبت سوم مطالب خوبی را كه در این كتاب تشخیص داده است و لازم می داند، در ورقه های منظمی فیش برداری و یادداشت می كند. یعنی یك حافظه ی كتبی برای خودش درست می كند كه تا آخر عمر هر وقت بخواند بتواند فورا به آن مطالب مراجعه كند. این كتاب را كه تمام كرد، كتابهای دیگری را كه متناسب با همین موضوع هستند مطالعه می كند. بعد از مدتی، از مطالعه كردن این گونه كتابها بی نیاز می شود. بعد می رود سراغ سلسله كتابهای دیگر. اما آدمی كه امروز این كتاب، فردا آن كتاب و پس فردا كتاب دیگری را مطالعه می كند. مثل كسی می شود كه وقتی می خواهد غذا بخورد، یك لقمه در این، دو لقمه از آن، چهار لقمه از نوع دیگر پنج لقمه از آن دیگری می خورد. آخر معده ی خودش را فاسد می كند، كاری هم انجام نداده است. اینها مربوط است به سبك و روش و اسلوب.

مسأله ی تبلیغ، به همان معنای صحیح و واقعی، رساندن و شناساندن یك پیام به مردم است، آگاه ساختن مردم به یك پیام و معتقد كردن و متمایل نمودن و جلب كردن نظرهای مردم به یك پیام است. رساندن یك پیام، اسلوب و روش صحیح می خواهد و تنها با روش صحیح است كه تبلیغ موفقیت آمیز خواهد بود. اگر عكس این روش را انتخاب كنید، نه تنها نتیجه ی مثبت نخواهد داشت بلكه نتیجه ی معكوس خواهد داد.